English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3608 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to go to U رعایت کردن گذشتن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to go through U رسیدگی کردن گذشتن از
go U گذشتن عبور کردن
goes U گذشتن عبور کردن
observes U رعایت کردن
keep to U رعایت کردن
observing U رعایت کردن
to go through U رعایت کردن
observe U رعایت کردن
observed U رعایت کردن
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
economises U رعایت اقتصاد کردن
to stand U چیزیرادقیقا رعایت کردن
economising U رعایت اقتصاد کردن
economised U رعایت اقتصاد کردن
economize U رعایت اقتصاد کردن
economizes U رعایت اقتصاد کردن
economized U رعایت اقتصاد کردن
welfare U رعایت کردن خدمات اجتماعی
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
forbears U گذشتن از
bypassing U گذشتن
trafficking U گذشتن
trafficked U گذشتن
traffic U گذشتن
forbear U گذشتن از
intercross U از هم گذشتن
to pass a way U گذشتن
bypasses U گذشتن
interpenetrate U از هم گذشتن
elapsing U گذشتن
elapses U گذشتن
bypass U گذشتن
elapse U گذشتن
bypassed U گذشتن
to pass on U گذشتن
traffics U گذشتن
pass on U در گذشتن
get through U گذشتن از
crosser U گذشتن
traversing U گذشتن از
traverses U گذشتن از
to go by U گذشتن
traversed U گذشتن از
passes U گذشتن
traverse U گذشتن از
crossest U گذشتن
crosses U گذشتن
cross U گذشتن
go over U گذشتن
to run on U گذشتن
go by U گذشتن
overpasses U گذشتن از
to blow over U گذشتن
passed U گذشتن
blow over U گذشتن
overpass U گذشتن از
pass U گذشتن
overslaugh U نادیده گذشتن
override U سواره گذشتن از
overrides U سواره گذشتن از
overdue U گذشتن موعد
overrode U سواره گذشتن از
traject U از مسیربخصوصی گذشتن
overgo U رسیدن به گذشتن
overridden U سواره گذشتن از
to pass off U برگذارشدن گذشتن
filrate U از صافی گذشتن
fleets U بسرعت گذشتن
fleet U بسرعت گذشتن
to go over U گذشتن گذرکردن
sweep U بسرعت گذشتن از
to rush a stream U از نهری تند گذشتن
to slice the air U هواراشکافتن وازان گذشتن
exceed the deadline U گذشتن از مهلت مقرر
get over U ازروی چیزی گذشتن
lapseof centuries U مروریا گذشتن قرنها
Passover U گذشتن از پشت موج سواردیگر
overleap U جستن از روی نادیده گذشتن از
respects U رعایت
respect U رعایت
formally U با رعایت
observingly U با رعایت
observance U رعایت
consideration U رعایت
ovservation U رعایت
observancy U رعایت
considerations U رعایت
regard U رعایت توجه
heeded U ملاحظه رعایت
legality U رعایت قانون
nonconformity U عدم رعایت
heed U ملاحظه رعایت
regard for others U رعایت دیگران
regardful U رعایت کننده
regarded U رعایت توجه
heeding U ملاحظه رعایت
heeds U ملاحظه رعایت
disrespect U عدم رعایت
regards U رعایت توجه
inobservance U عدم رعایت
non observance of ..... U عدم رعایت .....
non compliance U عدم رعایت
ceremoniousness U رعایت تعارف
esteem U رعایت ارزش
observe silence U رعایت سکوت
to pass by any thing U رعایت نکردن
regard U رعایت راجع بودن به
formalism U رعایت ائین و اداب
regarded U رعایت راجع بودن به
circuit discipline U رعایت انضباط مدار
multitudinism U رعایت حال توده
observe silence U سکوت را رعایت کنید
gradualism U رعایت اصول تدریج
respectfulness U رعایت احترام وادب
inobservance of a law U عدم رعایت قانون
fashionableness U رعایت سبک پسندیده
economization U رعایت اصول اقتصادی
regards U رعایت راجع بودن به
Please behave yourself . Please be courteous. U ادب را رعایت کنید
in deference to U بملاحظه برای رعایت
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
for short U برای رعایت اختصار
breach of propriety U عدم رعایت اداب
formality U رعایت اداب ورسوم
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
toll thorough U وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
reeve U ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
pass shooting U شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
unconventionality U عدم رعایت اداب و رسوم
bureaucracy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
indelicately U بدون رعایت نزاکت یا فرافت
red tapism U رعایت تشریفات اداری به حدافراط
quite the thing U رعایت کننده سبک روز
bluntness U عدم رعایت نزاکت یاتعارف
indecorum U عدم رعایت ایین معاشرت
without regard for decency U بدون رعایت نزاکت یاادب
disregards U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding U اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard U اعتنا نکردن عدم رعایت
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
disregarded U اعتنا نکردن عدم رعایت
bureaucrasy U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
roughly speaking U تقریبا بدون رعایت دقت
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
bureaucracies U رعایت تشریفات اداری بحدافراط
electronic security U رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
bureaucrats U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat U فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionist U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ceremonialism U اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
expressionism U هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
internationalism U عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
to respect oneself U رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
ceremonialist U کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
multitudinist U کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
after top center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations U امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
byes U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
carry U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carried U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying U گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
military testament U وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally U بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error U خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interface U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interfaces U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism U رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
levee en masse U عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
contiguous zone U منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
dogmatic marxism U مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1rite de passage
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com